نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

معنی واژگان درس «کباب غاز»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

ترفیع

بالا بردن

رتبه

مقام، جاه

صحیح

درست، کامل

نیست

وجود ندارد

زد

اتفاق افتاد

رفقا

جمعِ رفیق

مالیه

مربوط به مال، دارایی

بودجه

نهاد

جمله

تنها

مابقی

آنچه باقی مانده

نقداً

اکنون، فعلاً

مالیّه

وضع مالی

که محال است

زیرا ناممکن است

محال

ناممکن، ناشدنی

گذاشتن

اجازه دادن

عیال

همسر

اینک

اکنون، ایناهاش

تدارک

آماده کردن

ممتاز

پسندیده، دارای امتیاز

رنگ

نوع

خورش

خورشت

عیال

همسر، زن و فرزند

بی نظیر

بی مانند

کیفور

سرخوش

لات و لوت

بی کاره و فقیر

دیلاقی

آدم قد دراز

جُل

پوشش به معنای مطلق

پخمه

ابله، کودن

بدریخت

زشت، بدقیافه

مسرور

شاد

مشعوف

خوشحال

ارحام

جمع رَحِم، بستگان

شر

بدی

به من دخلی ندارد

به من مربوط نیست

لهذا

برای همین، ازین رو

ماشاءالله

آنچه خدا خواست

کریه

زشت، ناپسند

قدر

اندازه

کش رفتن

دزدیدن، ربودن

مخفی

پنهان

مخلوق

آفریده

هراسان

ترسان

مرد حسابی

مرد کامل

حرف حسابی

سخن درست

بدغفلتی

فراموشی بدی

رفقا

جمعِ رفیق

حسن

خوبی

حقاً

حقیقتاً

ملتفت

متوجه

منحصر به فرد

خاص، بی همتا

کودن

احمق، پخمه

حرف

مجاز از سخن

در دم

فوراً

قدر

اندازه

ملتفت

متوجه

مبلغی

مقداری

بریده بریده

منقطع

نی پیچ

نی و شلنگ قلیان

حلقوم

حلق و گلو

منصرف شدن

چشم پوشی کردن

استیصال

ناچاری، درماندگی

عرض کردن

گفتن

مختارید

اختیار دارید

پس خواندن

لغو کردن، پس زدن

ناخوشی

بیماری

قدغن

ممنوع

پرت و پلا

بیهوده، بی معنی

باشد

وجود داشته باشد

سر

روی

در صدد بر آمدن

قصد چیزی را کردن

بادی

آغاز

بی پا

بی پایه

خفایا

جمعِ خُفیه، پنهان

زوایا

جمعِ زاویه

زوایا و خفایای

گوشه های پنهان

مخیله

پندار و خیال

نشخوار کردن

بازخوردن

سرسری

با بی توجهی

رفته رفته

کم کم

صدد

قصد

گرچه

مخفف اگرچه

وجنات

جمع وجنه، چهره

نمودار

آشکار

خوش زبانی

خوش سخنی

معوج

کج

غیرمترقبه

ناگهانی، غیرمنتظره

مهلت

فرصت

می سپارم

سفارش می کنم

هست

وجود دارد

ملتفت

آگاه، متوجه

مقدمات

جمعِ مقدمه

کاهدان

انبار کاه

اندرون

داخل، دستور تاریخی

اصرار

پافشاری

باز

دوباره

از نو

دوباره

شاهد

گواه

ایام

روزها، جمعِ یوم

مگر

جز

ازل

زمان بی ابتدا

پوزخند

لبخند مغرورانه

از بر شدن

حفظ شدن

سر و وضع

جامه و قیافه

بلامعارض

بی رقیب

حلقه زدن

گرداگرد چیزی را گرفتن

اهتمام تام

توجه کامل

کراوات

گردن آویز

خرامان

با ناز راه رفتن

حقّه

نیرنگ

درزی

دوزنده، خیّاط

تعارف

خوش آمدگویی

وقار

شکوه و متانت

هر چه تمام تر

وقار و خونسردی

لایق

شایسته

رفقا

جمعِ رفیق

وظایف

جمعِ وظیفه

مقرره

معین شده

مسرور

شاد

در باب

در زمینه

آسوده

راحت

تذکار

یادآوری

قصور

کوتاهی

حرّافی

پرسخنی، پرحرفی

بذله

شوخی، لطیفه

منکر

انکار کننده

قلنبه

درشت و گزافه

بنا کرد

آغاز کرد

فغان

فریاد

مرحبا

احسنت، آفرین

مکرر

تکرار شده، به دفعات

حضّار

جمع شکسته حاضر

محظوظ

بهره مند

جبهه

پیشانی

ای والله

آفرین

تخلص

نام هنری

نمره

شماره

تحقیر

خوار شمردن

زواید

جمعِ زاید

رسوم

رسم ها، آیین ها

متروک

ترک شده

اصرار

پافشاری

مرحوم

آمرزیده

ادیب

سخن دان

مألوف

دمخور، همدم

استعمال کنم

استفاده کنم

تصدیق

تأیید

به جا

مناسب، شایسته

سزاوار

شایسته

اثنا

میان

عمارت

ساختمان

کاینات

موجودات

صرف شدن

خورده شدن

خادم

خدمتکار

قاب

بشقاب بزرگ لب تخت

فربه

چاق

یک سر

مستقیم، فوری

شش دانگ

به طور کامل، تمام

الحمدلله

ستایش ویژه خداست

تو (توی حساب)

واژه عامیانه؛ درون

تصدیق

تأیید

دم

نفس

خرخره

گلو، حلقوم

یک راست

مستقیماً

مریض خانه

بیمارستان

ولو

اگرچه

تظاهرات

جمع تظاهر، نمایش ها

شخیص

بزرگ و ارجمند

تصدیق

تأیید

محض

به خاطر

وانمود کردن

تظاهر کردن

یکریز

پی درپی

شده

شده است

و الّا

وگرنه

اصرار

پافشاری

در رفت

خارج شد

از چنین غازی گذشت

صرف نظر کردن

کتف

شانه

روا

جایز

محض

برای، به خاطر

وقاحت

بی شرمی

کمرکش

دامنه کوه و تپه

کتل

تپه

گرده

میان دو شانه

دوجین

دوازده

مراحل

جمع مرحله

مضغ

جویدن

بلع

بلعیدن

هضم

گواریدن

تحلیل

حل شدن

رند

نیرنگ باز

مخلوق

مخلوق

خروار

300 کیلو

گلگون

سرخ رنگ

قطعهً بَعدَ اُخری

یکی پس از دیگری

هولناک

ترسناک

ساختگی

تصنعی

بحبوحه

میان، وسط

فنا

نابودی

زوال

نابودی

فلک

آسمان، چرخ

شقاوت

سخت دلی

دون

پست، فرومایه

مکر

فریب

پتیاره

بدکار

به مجرد اینکه

به محض اینکه

کشیده

سیلی

آب نکشیده

آبدار

طنین

بانگ، صدا، پژواک

طنین انداز گردید

صدا پیچید

معیّت

همراهی

باختن

از دست دادن

دِ

مخفف دیگر

طنین انداز گردید

صدایش پیچید

نثار کردن

افشاندن، پراکندن

صدای بریده بریده

صدای منقطع

هویدا

روشن، آشکار

تصدیق

تأیید

تقصیر

کوتاهی

تصنّعی

ساختگی

مایحتوی

آنچه درون چیزی است

تأسّف

دریغ، افسوس

فضل

برتری، دانش

شست

قلّاب

انضمام

ضمیمه کردن

به انضمام

به ضمیمه، به همراه

چلاق

فلج، از کار افتاده

یک دفعه

ناگهان

علّامه

بسیاردان

انگار

گویی

الموتُ لِلصدام

مرگ بر صدام

الله اکبر

خداوند بزرگتر است

جَلّ الخالق

خداوند بزرگ است

مثنی

دوگان

انگار

گویی

مصاحبت

همسخنی

غرّش

آواز با مهابت جانوران

مبهوت

سرگردان

جا انداخت

نصب کرد

غلیظ

فشرده و انبوه

مسلسل

تیربار کوچک

گردان

سه گروهان

دور و بر

پیرامون

ای والله

آفرین

هیکلی

تنومند

ما را گرفتید

ما را سرکار گذاشتید

کُنده

تنه

تیربار

مسلسل بزرگ

قدر

اندازه

درنگ کرد

توقف کرد

سکندری می خورد

با سر به زمین می خورد

مرتعش

لرزان

لابد

احتمالاً، به احتمال زیاد

غول بی شاخ و دُم

غول بدقواره و بدریخت

کلک

آتشدانی از فلز یا سفال

ترفیع

ارتقا یافتن، رتبه گرفتن

استدعای عاجزانه

درخواست همراه با عجز

وبال

دشواری، سختی، دردسر

خنده اش را خورد

خودداری از خندیدن کرد

شبستان

بخش سرپوشیده مسجد

بقولات

بنشن، باقلا و نخود و ...

نقش بست

نقاشی شد، شکل گرفت

ما یَتعلّقُ به

آنچه به آن وابسته است

خواهی نخواهی

چه بخواهند چه نخواهند

والله

سوگند به خدا می خوردم

بهانه تراشی

عذر و بهانۀ نا به‌جا آوردن

ماسیدن

منجمد شدن، سفت شدن

تخلف

عمل یا فرایند خلاف کردن

برشته

بریان‌ شده، تف داده ‌شده

فاضل

با فضیلت و برتر در دانش

وخامت

بد فرجامی، خطرناک بودن

کبّاده

از ابزارهای ورزشی زورخانه

متانت

پایداری، استواری، سنگینی

واترقیدن

تنزّل کردن، پس روی کردن

خورد رفتن

ساییده شدن و از بین رفتن

بره

بچۀ گوسفند تا شش‌ماهگی

استشاره

رای زنی، مشورت، نظرخواهی

لوازم

وسایل، جمع لازم، بایسته ها

محظور

مانع و مجازا گرفتاری و مشکل

سماق

دانه ای ترش مزه و قهوه‌ای رنگ

معهود

عهد شده، شناخته شده، معمول

ساطور

کارد بزرگ و آهنی و پهن دسته دار

برغان

منطقه‌ای در ساوجبلاغ نزدیک کرج

آرپی جی

از سلاح های ضدتانک دوش‌پرتاب

اطوار

رفتار یا سخنی ناخوشایند و ناهنجار

همه را غلط دادم

همه شماره تلفن ها را اشتباه دادم

خمره

ظرفی به شکل خم و کوچک تر از آن

زورکی

به زحمت، به سختی، تصنعی، الکی

نو نوار شدن

نو شدن، در اصل «نوار نو» می باشد

دُوْری

بشقاب گرد بزرگ معمولا با لبه کوتاه

نامعقول

آنچه از روی عقل نیست، برخلاف خرد

لطیفه

گفتار نغز، مطلب نیکو، نکته‌ای باریک

آزگار

زمانی دراز، به طور مدام، تمام و کامل

اعلا

برتر، ممتاز، نفیس، برگزیده از هر چیز

نوار

هر چیز که به شکل رشته باریک درآمده

ولیمه

طعامی که در مهمانی و عروسی می دهند

یارو

تعبیری عامیانه برای کوچک شمردن کسی

ورانداز

سنجش یا ارزیابی چیزی از راه نگاه کردن

قنداق

پارچه ای که کودک شیرخوار را در آن می بندند

شیءٌ عجاب

معمولاً برای اشاره به امری شگفت به کار می رود

متکلم وحده

آن که در جمعی تنها کسی باشد که سخن می گوید

تک و پوز

دک و پوز، به طنز ظاهر شخص به ویژه سر و صورت

خرت و پرت

مجموعه ای از اشیا، وسایل و خرده ریزهای کم ارزش

بدقواره

آنکه یا آنچه ظاهری زشت و نامتناسب دارد، بدترکیب

خوش مشربی

خوش مشرب بودن، خوش معاشرتی و خوش صحبتی

شنی

زنجیری از صفحه های فولادی کوچک به جای تایر چرخ

شکوم

شگون، میمنت، خجستگی، چیزی را به فال نیک گرفتن

الدخیل

بیگانه‌ای که وارد قومی شود و به آن انتصاب یابد، تسلیم

دانگ

یک‌ ششم چیزی به‌ویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین

امتناع

خودداری، سر باز زدن از انجام دادن کاری یا قبول کردن سخنی

همقطارها

همردیفان، دو یا چند نفر که با هم به یک شغل مشغول باشند

برجک

سازه فلزی روی تانک که می توان با آن جهت شلیک توپ را عوض کرد

صلۀ ارحام

به دیدار خویشاوندان رفتن و از آنان احوال پرسی کردن، خویشاوندپرسی

شرفیاب شدن

آمدن به نزد شخص محترم و عالیقدر، به حضور شخص ارجمندی رسیدن

تک و تا

تک به معنی دویدن به پای خود و تا مخفف تاز است به معنی دوانیدن اسب

مخلّفات

چیزی که به یک مادۀ خوردنی اضافه می شود یا به عنوان چاشنی در کنار آن قرار می گیرد

مجلس آرای

آنکه با حضور خود سبب رونق مجلس و شادی یا سرگرمی حاضران آن می شود، بزم آرا

هم قطار

هر یک از دو یا چند نفری که از نظر درجه، رتبه و یا موقعیت اجتماعی در یک ردیف هستند

تنبوشه

لوله سفالین یا سیمانی کوتاه که در زیر خاک یا میان دیوار می گذارند تا آب از آن عبور کند

عاریه

آنچه از کسی برای رفع حاجت بگیرند و پس از رفع نیاز آن را پس دهند، امانتی و موقت بودن

مخلّفات

جمع مخلّفه، خوردنی هایی که به عنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده می شود

نیش

دندان نیش، دندان نوک تیزی که در هریک از دو سوی آرواره ها میان دندان های پیش و آسیا قرار دارد

ناز شست

پاداش؛ پیش کشی که نزدیکان پادشاه هنگامی که پادشاه شکاری را می زند به او می دهند، آفرین، احسنت

اندرون

خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحب خانه بود؛ اندرونی

سرسرا

محوطه ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز می شود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت های دیگر می روند؛ راهرو

خود را به ناخوشی بزنید

وانمود کردن

یک طرف صورت گوشت آلودش گم شده بود

زخمی شده بود

لباس های پلنگی و کلاه های کج

لباس هایی ویژه تکاوران

کأنْ لَم یَکنْ شیئاً مَذکورا

آیا بر انسان روزگارانی نگذشت که چیز قابل ذکری نبود؟

وَ ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ

پرتاب نکردی هنگامی که پرتاب کردی، بلکخ خداوند پرتاب کرد


سایر مباحث این فصل